نوشته شده توسط : علی

 

صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
ميلاد پيامبر رحمت، تاج آفرينش بر شما خجسته باد



:: بازدید از این مطلب : 869
|
امتیاز مطلب : 194
|
تعداد امتیازدهندگان : 60
|
مجموع امتیاز : 60
تاریخ انتشار : جمعه 29 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

مشهور در میان اهل تاریخ آن است که ولادت رسول خدا درعام الفیل بوده،و عام الفیل همان سالی است که اصحاب فیل‏بسرکردگی ابرهه بمکه حمله بردند و بوسیله پرنده‏های ابابیل‏نابود شدند.
و اینکه آیا این داستان در چه سالی از سالهای میلادی بوده‏اختلاف است که سال 570 و 573 ذکر شده،ولی با توجه به‏اینکه مسیحیان قبل از اسلام تاریخ مدون و مضبوطی نداشته‏اندنمی‏توان در اینباره نظر صحیح و دقیقی ارائه کرد،و از اینرو ازتحقیق بیشتر در اینباره خودداری می‏کنیم،و به داستان اصحاب‏فیل که از معجزات قرآن کریم بشمار می‏رود می‏پردازیم،و البته‏داستان اصحاب فیل با اجمال و تفصیل و با اختلاف زیادی‏نقل شده،و ما مجموعه‏ای از آنها را در زندگانی رسول‏خدا«صلی الله علیه و آله و سلم‏»تدوین کرده و برشته تحریر در آورده‏ایم که ذیلا برای‏شما نقل می‏کنیم،و سپس پاره‏ای توضیحات را ذکر خواهیم کرد:
داستان اصحاب فیل
کشور یمن که در جنوب غربی عربستان واقع است منطقه‏حاصلخیزی بود و قبائل مختلفی در آنجا حکومت کردند و از آنجمله قبیله بنی حمیر بود که سالها در آنجا حکومت داشتند.



:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 195
|
تعداد امتیازدهندگان : 59
|
مجموع امتیاز : 59
تاریخ انتشار : جمعه 29 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 812
|
امتیاز مطلب : 178
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 



:: بازدید از این مطلب : 514
|
امتیاز مطلب : 194
|
تعداد امتیازدهندگان : 61
|
مجموع امتیاز : 61
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

خدا هست
دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید(آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟) کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسید:(آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟) دوباره کسی پاسخ نداد.
استاد برای سومین بار پرسید): آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟) برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت:(با این وصف خدا وجود ندارد).
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: (آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟) همه سکوت کردند.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟) همچنان کسی چیزی نگفت.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟)
وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.



:: بازدید از این مطلب : 573
|
امتیاز مطلب : 209
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

جعبه های سیاه و طلایی
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است. او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر.

از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را دریابم.دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم:در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من!همه آنها نزد من٬ اینجا هستند.

پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟گفت:ای بنده من!جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی...



:: بازدید از این مطلب : 512
|
امتیاز مطلب : 180
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را


که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم


آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟


گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی


که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،


من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،


من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،


با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم



:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 194
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

گفتم: خسته‌ام
گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: "و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا" تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟
گفت: "واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله" کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109)



:: بازدید از این مطلب : 765
|
امتیاز مطلب : 206
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

قران بنال از دست اکثر ما مسلمانان که :                 

از تو نوایی ساخته ایم که وقتی آن نوا را میشنویم اول چیزی که به ذهنمان میرسد این است:چه کسی مرده؟

قران ما سختمان است به آیه ی"خُذِ الکتابَ بِقُوّه"عمل کنیم! اما برای عمل به آیه ی" کُلُوا وَ شرَبُوا" اهتمام تام داریم! و در ادامه "وَ لا تُسرِفُوا"را عطف به"خُذِ الکتابَ بِقُوّه"میکنیم!

قران سخت است که برای درک عظمت خدا و اوج قدرتش در"اَلَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُکَ بِاصحابِ الفیلِ"غرق شویم اما میتوانیم برای خنداندن ملت به "نادر"بگوییم مثل ابرهه از همه جا بر سرش سنگ میبارد!

قران"فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرةٍ شَرًا یَرَه"را چه کار کنیم! نیستی در زندگیمان! که ببینی چقدر از این آیه متاثر هستیم!! ذره ای شر نداریم! شر شده اشرار! و ما به فکر طرح جمع آوری اشرار هستیم!

قران میخوانیم"اِهدِنَا الصِراطَ المُستَقیم"اما بدمان نمی آید خدا راه راست را به سویمان کج کند!



:: بازدید از این مطلب : 567
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

....به کرم سبز بينديش !
بيش تر زندگاني اش را روي زمين مي گذراند
به پرندگان حسد مي ورزد
از سرنوشتش خشمگين است
و از شکل خويش ناخشنود است
مي انديشد: « من منفورترين موجوداتم»
زشت- کريه و محکوم به خزيدن بر روي زمين
اما يک روز مادر طبيعت از کرم مي خواهد پيله اي بتند.
کرم يکه مي خورد.
پيش از اين هرگز پيله اي نساخته.
گمان مي کند بايد گور خود را بسازد
گمان مي کند زمان مرگش فرا رسيده است.
هر چند از زندگي خود تا آن لحظه ناخشنود است:
به خدا شکوه مي برد
« خدايا- درست زماني که به همه چيز عادت کرده ام از من مي گيري»
آن گاه خود را نوميدانه در پيله حبس مي کند و منتظر پايان مي ماند
مدتي مي گذرد
در مي يابد که به پروانه اي زيبا تبديل شده
مي تواند به آسمان پرواز کند
و بسيار تحسينش کنند
حال از معناي زندگي و از برنامه هاي خدا شگفت زده شده است !


:: بازدید از این مطلب : 806
|
امتیاز مطلب : 122
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

هميشه آرزوهايت را ياد داشت کن... نه به خاطر اينکه خدا فراموش مي کند.. به خاطر اينکه فراموش مي کني آنچه امروز داري آرزوهاي ديروز توست
هیچ کس اشکي براي ما نريخت ...هر که با ما بود از ما مي گريخت ...چند روزي ست حالم ديدنيست... حال من از اين و آن پرسيدنيست... گاه بر روي زمين زل مي زنم... گاه بر حافظ تفاءل مي زنم... حافظ ديوانه فالم را گرفت... يک غزل آمد که حالم را گرفت: ... ما زياران چشم ياري داشتيم... خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم


:: بازدید از این مطلب : 763
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

دکتر علي شريعتي : دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است


:: بازدید از این مطلب : 533
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

به یاد شبایه مهتابی
چقدر قشنگ بود
تو کنارم بودی و ماه حسودی میکرد
و سکوتی که شب رو در خودش فرو برده بود
و آهی که تمام وجودم رو گرفته بود
و چشمان همیشه قشنگ تو که منو محو خودش کرده بود
و لبخند های زیبات که زیبا ترت می کرد تمام اون بدی ها رو ازم می گرفت
شاید بگن اغراقه اما واسه من واقعیته
که تو زیباترینی
بیا و باز دست سردم رو بگیر
چرا اون ور حوض نشستی
باز تلنگر یه احساس
منو رو بیدار میکرد
پاشو اون دیگه نیست


 



:: بازدید از این مطلب : 780
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

در دفتر دل، یاد تو سرمشق من است / یادم نرود یاد تو تکلیف من است

 

وقتی گفتی به اندازه ی تمام برگهای درخت سیب خونمون دوستت دارم، اونقدر خوشحال شدم که فراموش کردم زمستونه!

 

باز شب شد و من ناله سرایم / از عشق تو دلبر دگر نا ندارم / کی میشود آیی به سویم نازنینم / تا شب رود و من به سویت آیم

 

بی تو آغاز میکنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را / مینویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل میشوم اندوه و اشک سرد را

 

( نوشتم دوستت دارم، پرانتز را نبستم، بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد...

 

کاش به جای جدایی، مردن بود، چون مردن یک لحظه است و جدایی ذره ذره مردن

 

میشود در آسمان زندگی یک سبد از غنچه های یاس داشت یا که در سوز و گذاز شمع عشق مثل پروانه کمی احساس داشت

 

یه کفش همه ی وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذاره،... کفشتم رفیق!

 

هر آنچه خواستم نیامد به دست، چون که بیگانه بودم به این دنیای پست، پی آب بودم کوزه به دست، چون که آب یافتم، کوزه شکست

 

میگن شبا فرشته ها از آرزوی آدما، قصه میگن واسه خدا، خداکنه همین شبا گفته بشه قصه ی تو واسه خدا

 

خوشا اس ام اسی که از تو باشد / درونش ردی از پای تو باشد / درآور کفش و جورابت، بفرما / به روی چشم ما جای تو باشد!



:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : شنبه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !

 

دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....

تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...

اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....

چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...

خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....

دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....

صبر !....صبر را به من هدیه کن !

خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....

خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !

خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !

بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.

دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...

با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.



:: بازدید از این مطلب : 529
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 


اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟

 



:: بازدید از این مطلب : 566
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتراي نروژي ، سوالي مطرح كرد: استاد،شما كه از جهان سوم مي آييد،جهان سوم كجاست ؟؟ فقط چند دقيقه به آخر كلاس مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي كنم. به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،خانه اش خراب مي شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد بايد در تخريب مملكتش بكوشد. پروفسور محمد حسابي



:: بازدید از این مطلب : 558
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

زندگي يعني بازي. سه ، دو ، يک … سوت داور............ بازي شروع شد!!! دويدي ، دست و پا زدي ، غرق شدي ، دل شکستي ، عاشق شدي ، بي رحم شدي ، مهربان شدي… بچه بودي ، بزرگ شدي ، پير شدي سوت داورــــــ0?ــــــــــ بازي تمام شد... زندگي را باختي
اشکاتو پاک کن همسفر گاهي بايد بازي رو باخت اما اينو يادت باشه باز مي شه زندگي رو ساخت


:: بازدید از این مطلب : 609
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

برای بالا رفتن و آسمان نوردی هوشیاری،
دقت و توجه لازم است، بینش و آگاهی و ...
اما آسان نوردی، غفلت از یاد خدا،
بی توجهی به اوامر و نظرات او، باری به هر جهت،
مشغول شدن بیش از حد به دنیا و ظواهر آن و ...
از نشانه های حرکت پایینی است



:: بازدید از این مطلب : 719
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

دکتر علي شريعتي: به سه چيز تکيه نکن ، غرور ، دروغ و عشق. آدم با غرور ميتازد، با دروغ ميبازد و با عشق ميميرد

حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود.

 

شریعتی بزرگ………………
اخلاص:
یکتایی در” زیستن ”
یکتایی در” بودن”
یکتایی در “عشق”

 

 

 خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد ؟

تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد ؟

تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد ؟

کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.

کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.

بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.

و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.

 

 

 

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

 

 

اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتنهای من است.

 

 

خداوندا!
به هر آنکس که دوست میداری،بیاموز
که عشق از زندگی کردن برتر است و
به هر آنکس که بیشتر دوست میداری،
بچشان که دوست داشتن ازعشق والاتراست

 

 

 

خدایا

 

خدایا من در کلبه فقیرانه خویش چیزی دارم

که تو در عرش کبریایی خود نداری

من چون تویی دارم و

تو چون خودی

نداری

... خدایا دریاب مرا



:: بازدید از این مطلب : 576
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 

 بقیه عکس ها در ادامه مطلب

 

 



:: بازدید از این مطلب : 569
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

خداوندا، به تو امیدوارم و به تو توکل کرده ام.به من جرأت بده تا قدرتمند شوم. می دانمکـه بـرای رو بـه رو شـدن بـا دغـدغـه هـــای زنـدگـی ام نـیاز بـه قـدرت و جرأت دارم و ازطـریق قـدرت تـو می توانم نرم تر از فرشته و قدرتمند تر از شیر باشم . . .



:: بازدید از این مطلب : 605
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهریكوچك باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه كن چون وقتی حركت میكنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های كنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم رانوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر كوچك اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود كوچك جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.



:: بازدید از این مطلب : 632
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()